جدول جو
جدول جو

معنی هم رو - جستجوی لغت در جدول جو

هم رو
باهم رونده، همراه، هم سفر
تصویری از هم رو
تصویر هم رو
فرهنگ فارسی عمید
هم رو
رو به رو، مقابل
تصویری از هم رو
تصویر هم رو
فرهنگ فارسی عمید
هم رو
(هََ)
روبه رو. هم صورت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هم رو
(رَ نُ / نِ / نَ)
همراه و همسفر و رفیق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هم رو
باهم رونده هم سفر
تصویری از هم رو
تصویر هم رو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم روش
تصویر هم روش
همرو، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رس
تصویر هم رس
هماهنگ، یک جهت، متقارب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم رو
تصویر کم رو
باشرم و حیا، مقابل پررو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شو
تصویر هم شو
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، نباغ، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رُو)
در معنی کلمه التذکیه، زوزنی مینویسد: گلو بریدن و هام رو شدن ستور و تیز کردن - انتهی. در اقرب الموارد آمده است در مادۀ ذکی: ’المذاکی و المذکیات، الخیل التی تم سنها و کملت قوتها، الواحد مذک و مذک’. کلمه هام رو در فرهنگ ها یافت نشد. در برهان دارد: ’همرف اسبی را گویند که داخل پنج سال شده باشد و همه دندان هایش برآمده باشد و به جای فا، واو هم آمده’. و باز مینویسد: ’همرفشده، اسبی را گویند که داخل در پنج سال شده باشد و همه دندان هایش برآمده باشد و به جای فا، واو هم گفته اند که همرو شده باشد و به زبان عربی قارح خوانند’. از این رو هام رو یا اصل این دو صورت و یا صورت دیگر یعنی سومی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
امرود. نوعی از درختهای شمال ایران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو آفریده که دارای خوی و خلقی همانند باشند: اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو میشوند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو چیز که در یک جهت در حرکت باشند
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دارای بوی یکسان و رایحۀ همانند:
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
همبوی مشک، باد و زمین پر ز بوی بان.
فرخی.
دو چیز که دارای یک بو هستند.
- امثال:
دوخر در یک طویله اگر هم رنگ نشوند هم بو میشوند، یعنی معاشرت در تغییر روحیات اثر دارد. یا اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو شوند. این نیز به معنی مثل اول است. (یادداشت مؤلف).
، هم خوی و هم روش. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هام رو
تصویر هام رو
اسب که داخل پنج سال شده و همه دندانهایش بر آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
هم چون: اگر برنگ عقیقی شد اشک من چه عجب که مهر خاتم لعل توهست همچون عقیق. (حافظ) توضیح همچه نوشتن غلط است و صواب همچو است زیرا اصل همچون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رس
تصویر هم رس
هم آهنگ یک جهت متفاوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم رو
تصویر کم رو
با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم رو
تصویر کم رو
((کَ))
خجالتی، خجول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم رس
تصویر هم رس
((~. رَ))
هم آهنگ، یک جهت، متفاوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم سو
تصویر هم سو
منطبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم رون
تصویر هم رون
هم جهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم روزگار
تصویر هم روزگار
معاصر
فرهنگ واژه فارسی سره
وسنی، هوو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدم دیر فهم، نوعی گلابی
فرهنگ گویش مازندرانی